چه بگویم ،سخنی نیست
می وزد از سر امید نسیمی
لیک تا زمزمه ای ساز کند،
در همه خلوت صحرا به رهش نارونی نیست!
چه بگویم ،سخنی نیست....
خواستم بیام و بنویسم که اینجا هم تا اطلاع ثانوی که حرفی برای گفتن باشه
تعطیل! اما دیدم حرف ها هیچوقت تموم نمیشه.همیشه حرفی هست که گوش ِ
شنوایی گرچه کم برای شنیدنش باشه و شاید همین بهانه کافیه.احساس میکنم
به اندازه ی کافی غر زدیم و شکایت کردیم و از هزار و یک درد نهفته و
نا نهفته گفتیم وحالا به شدت به یه تحول احتیاج داریم که انگیزه ای بشه
برای یه حرکت.یه نارون تو این صحرای برهوت!
پ.ن) امروز که داشتم کنار پنجره ی باز اتاقم کتاب میخوندم یه قاصدک
رقصان اومد نشست وسط کتابم.بعد یادم افتاد که قاصدک یعنی پاییز و
پاییز یعنی بارون و بوی نم و هزارتا چیز خوب ِ دیگه....
می وزد از سر امید نسیمی
لیک تا زمزمه ای ساز کند،
در همه خلوت صحرا به رهش نارونی نیست!
چه بگویم ،سخنی نیست....
خواستم بیام و بنویسم که اینجا هم تا اطلاع ثانوی که حرفی برای گفتن باشه
تعطیل! اما دیدم حرف ها هیچوقت تموم نمیشه.همیشه حرفی هست که گوش ِ
شنوایی گرچه کم برای شنیدنش باشه و شاید همین بهانه کافیه.احساس میکنم
به اندازه ی کافی غر زدیم و شکایت کردیم و از هزار و یک درد نهفته و
نا نهفته گفتیم وحالا به شدت به یه تحول احتیاج داریم که انگیزه ای بشه
برای یه حرکت.یه نارون تو این صحرای برهوت!
پ.ن) امروز که داشتم کنار پنجره ی باز اتاقم کتاب میخوندم یه قاصدک
رقصان اومد نشست وسط کتابم.بعد یادم افتاد که قاصدک یعنی پاییز و
پاییز یعنی بارون و بوی نم و هزارتا چیز خوب ِ دیگه....