۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه


بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند



گرفته کولبار زاد ره بر دوش



فشرده چوبدست خیزران در مشت



گهی پر گوی و گه خاموش



در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند



ما هم راه خود را می کنیم آغاز



سه ره پیداست



نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر



حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر



نخستین : راه نوش و راحت و شادی



به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی



دودیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام



اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام



سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام



من اینجا بس دلم تنگ است



و هر سازی که می بینم بد آهنگ است



بیا ره توشه برداریم



قدم در راه بی برگشت بگذاریم



ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟




مهدی اخوان ثالث

۹ نظر:

هستی گفت...

خیلی زیبا و پر معنا
ممنون
بوس

دنیازده گفت...

سلام
مرسی از اینکه بهم سر زدی

من کلا با شعر های اخوان زندگی کردم یکی از شعراشم گذاشتم تو وب

بهر حال آپم خوسحال میشم بیای
خوش باشی

بادبادکباز گفت...

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

فرشاد گفت...

سلام ديروز تهران بودم.شهرتون خيلي خوش گذشت.بگذريم
به باد باد كباز.به نظر من اسمان هر هر جا به يك رنگ نيست

هادی گفت...

سلامممممممم
چاکریم[چشمک][گل]
جالب بود.

نگار گفت...

سلام مهسا جون خوبی عزیزم مرسی سرزدی من برای اولین بار که سر قبر اخوان رفتم خیلی تعجب کردم چون خیلی دقیقا مثل آدمای معمولی یه قبر ساده داره خیلی ناراحت شدم .

نازنین گفت...

واااای
این تیکه آخرش دقیقا واسه این روزای من گفته شده
من اینجا بس دلم...
تو فکر ترجمش هستم ولی کی میتونه؟!!

Unknown گفت...

خیلی خیلی بجا بود . . .
نمی دونم چرا ولی همون لحظه ای که شروع به خوندن این شعر اخوان ثالث کردم ؛ یاد این شعر باباطاهر افتادم که میگه :

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

شمیم خانومی گفت...

متاسفم ولی یه اتفاق تلخ دیگه به ضرر ما .

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه


بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند



گرفته کولبار زاد ره بر دوش



فشرده چوبدست خیزران در مشت



گهی پر گوی و گه خاموش



در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند



ما هم راه خود را می کنیم آغاز



سه ره پیداست



نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر



حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر



نخستین : راه نوش و راحت و شادی



به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی



دودیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام



اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام



سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام



من اینجا بس دلم تنگ است



و هر سازی که می بینم بد آهنگ است



بیا ره توشه برداریم



قدم در راه بی برگشت بگذاریم



ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟




مهدی اخوان ثالث

۹ نظر:

هستی گفت...

خیلی زیبا و پر معنا
ممنون
بوس

دنیازده گفت...

سلام
مرسی از اینکه بهم سر زدی

من کلا با شعر های اخوان زندگی کردم یکی از شعراشم گذاشتم تو وب

بهر حال آپم خوسحال میشم بیای
خوش باشی

بادبادکباز گفت...

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

فرشاد گفت...

سلام ديروز تهران بودم.شهرتون خيلي خوش گذشت.بگذريم
به باد باد كباز.به نظر من اسمان هر هر جا به يك رنگ نيست

هادی گفت...

سلامممممممم
چاکریم[چشمک][گل]
جالب بود.

نگار گفت...

سلام مهسا جون خوبی عزیزم مرسی سرزدی من برای اولین بار که سر قبر اخوان رفتم خیلی تعجب کردم چون خیلی دقیقا مثل آدمای معمولی یه قبر ساده داره خیلی ناراحت شدم .

نازنین گفت...

واااای
این تیکه آخرش دقیقا واسه این روزای من گفته شده
من اینجا بس دلم...
تو فکر ترجمش هستم ولی کی میتونه؟!!

Unknown گفت...

خیلی خیلی بجا بود . . .
نمی دونم چرا ولی همون لحظه ای که شروع به خوندن این شعر اخوان ثالث کردم ؛ یاد این شعر باباطاهر افتادم که میگه :

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

شمیم خانومی گفت...

متاسفم ولی یه اتفاق تلخ دیگه به ضرر ما .