۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

شعری برای تو

بر روی ما نگاه خدا خنده میزند
هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیده گان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
مارا چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بررویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید!او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت مارا زغم سرشت
این آتشی که در دل ما شعله می کشد
گردر میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره ی رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
درگوش هم حکایت عشق مدام ما
((هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما))

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

شعری برای تو

بر روی ما نگاه خدا خنده میزند
هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیده گان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
مارا چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بررویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید!او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت مارا زغم سرشت
این آتشی که در دل ما شعله می کشد
گردر میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره ی رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
درگوش هم حکایت عشق مدام ما
((هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما))

هیچ نظری موجود نیست: