کار سید آقا از وقتی گرفت که مش میرزا ،سلمانی پایین ده
فوت کرد و همه ی مشتریان مش میرزا مجبور شدند پیش سیدآقا بروند.
و گرنه سید آقا نه شکسته بندی بلد بود نه ختنه و نه دندان کشیدن.
حتی سلمانی ساده اش را هم نمیدانست.دفعه ی آخری که کدخدا از
مکه برگشت ،برایش یک ماشین اصلاح دستی ساده آورد که موها
را با شماره ی صفر، دو و چهار می زد.مردم هم که شنیدند
هیجان زده هجوم آوردند که اگر بشود ،سید آقا سر
آنها را هم با ماشین اصلاح بزند.سید آقا هم که درآمدی نداشت
کله ای یک قران و ده شاهی گرفت و کله ها را اصلاح کرد،
یک قران برای زدن کله و ده شاهی برای چای دارچین
که پسرآقا می آورد.سید آقا خیلی زود فهمید که موی شماره ی
صفر و دو دیرتر بلند می شود و سود چندانی ندارد و دیگر موی
کسی را با غیر از شماره ی چهار نزد.مردم هم خیلی زود عادت
کردند و فهمیدند که مو یا بلند است یا شماره ی چهار!! دندان ها را
با انبردست می کشید و پنج قران می گرفت و گاهی یکی دو دندان
را همان حین میشکست. دست و پای شکسته و دررفته ی مردم را
بدون آنکه جا بیاندازد،زردچوبه و زرده تخم مرغ میگذاشت و تخته بند
میکرد،شش قران و شش شاهی.البته تخم مرغ را جدا حساب میکرد
پنج شاهی.برای ختنه هم هفت قران و سه شاهی میگرفت،همان قیچی
قراضه و فرسوده ی سلمانی را روی آتش میگرفت و البته چشمش
هم خوب نمی دید...و آنچه خیال کدخدا و ریش سفیدان ده را راحت
می کرد این بود که کسی هست که موهایشان را بزند ودست شکسته
و دررفته شان را تخته بند کند و از همه مهم تر حکم خدا را اجرا کند،...حتی
به غلط...به هر شکلی...به هر قیمتی....
منبع
بی ربط نوشت: این روزا این دکلمه ی شعر شاملو با صدای خودش رو زیاد گوش میدم.
:با یه آهنگ زیبا از فریدون شهبازیان.خیلی قشنگه.یه فلسفه ی دلچسبی داره که من دوستش دارم
اما نه خدا و نه شیطان
سرنوشت ترا بتی رقم زد
که دیگران می پرستیدند
بتی که
...دیگران اش می پرستیدند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۳۸۸ مهر ۲۸, سهشنبه
کار سید آقا از وقتی گرفت که مش میرزا ،سلمانی پایین ده
فوت کرد و همه ی مشتریان مش میرزا مجبور شدند پیش سیدآقا بروند.
و گرنه سید آقا نه شکسته بندی بلد بود نه ختنه و نه دندان کشیدن.
حتی سلمانی ساده اش را هم نمیدانست.دفعه ی آخری که کدخدا از
مکه برگشت ،برایش یک ماشین اصلاح دستی ساده آورد که موها
را با شماره ی صفر، دو و چهار می زد.مردم هم که شنیدند
هیجان زده هجوم آوردند که اگر بشود ،سید آقا سر
آنها را هم با ماشین اصلاح بزند.سید آقا هم که درآمدی نداشت
کله ای یک قران و ده شاهی گرفت و کله ها را اصلاح کرد،
یک قران برای زدن کله و ده شاهی برای چای دارچین
که پسرآقا می آورد.سید آقا خیلی زود فهمید که موی شماره ی
صفر و دو دیرتر بلند می شود و سود چندانی ندارد و دیگر موی
کسی را با غیر از شماره ی چهار نزد.مردم هم خیلی زود عادت
کردند و فهمیدند که مو یا بلند است یا شماره ی چهار!! دندان ها را
با انبردست می کشید و پنج قران می گرفت و گاهی یکی دو دندان
را همان حین میشکست. دست و پای شکسته و دررفته ی مردم را
بدون آنکه جا بیاندازد،زردچوبه و زرده تخم مرغ میگذاشت و تخته بند
میکرد،شش قران و شش شاهی.البته تخم مرغ را جدا حساب میکرد
پنج شاهی.برای ختنه هم هفت قران و سه شاهی میگرفت،همان قیچی
قراضه و فرسوده ی سلمانی را روی آتش میگرفت و البته چشمش
هم خوب نمی دید...و آنچه خیال کدخدا و ریش سفیدان ده را راحت
می کرد این بود که کسی هست که موهایشان را بزند ودست شکسته
و دررفته شان را تخته بند کند و از همه مهم تر حکم خدا را اجرا کند،...حتی
به غلط...به هر شکلی...به هر قیمتی....
منبع
بی ربط نوشت: این روزا این دکلمه ی شعر شاملو با صدای خودش رو زیاد گوش میدم.
:با یه آهنگ زیبا از فریدون شهبازیان.خیلی قشنگه.یه فلسفه ی دلچسبی داره که من دوستش دارم
اما نه خدا و نه شیطان
سرنوشت ترا بتی رقم زد
که دیگران می پرستیدند
بتی که
...دیگران اش می پرستیدند
فوت کرد و همه ی مشتریان مش میرزا مجبور شدند پیش سیدآقا بروند.
و گرنه سید آقا نه شکسته بندی بلد بود نه ختنه و نه دندان کشیدن.
حتی سلمانی ساده اش را هم نمیدانست.دفعه ی آخری که کدخدا از
مکه برگشت ،برایش یک ماشین اصلاح دستی ساده آورد که موها
را با شماره ی صفر، دو و چهار می زد.مردم هم که شنیدند
هیجان زده هجوم آوردند که اگر بشود ،سید آقا سر
آنها را هم با ماشین اصلاح بزند.سید آقا هم که درآمدی نداشت
کله ای یک قران و ده شاهی گرفت و کله ها را اصلاح کرد،
یک قران برای زدن کله و ده شاهی برای چای دارچین
که پسرآقا می آورد.سید آقا خیلی زود فهمید که موی شماره ی
صفر و دو دیرتر بلند می شود و سود چندانی ندارد و دیگر موی
کسی را با غیر از شماره ی چهار نزد.مردم هم خیلی زود عادت
کردند و فهمیدند که مو یا بلند است یا شماره ی چهار!! دندان ها را
با انبردست می کشید و پنج قران می گرفت و گاهی یکی دو دندان
را همان حین میشکست. دست و پای شکسته و دررفته ی مردم را
بدون آنکه جا بیاندازد،زردچوبه و زرده تخم مرغ میگذاشت و تخته بند
میکرد،شش قران و شش شاهی.البته تخم مرغ را جدا حساب میکرد
پنج شاهی.برای ختنه هم هفت قران و سه شاهی میگرفت،همان قیچی
قراضه و فرسوده ی سلمانی را روی آتش میگرفت و البته چشمش
هم خوب نمی دید...و آنچه خیال کدخدا و ریش سفیدان ده را راحت
می کرد این بود که کسی هست که موهایشان را بزند ودست شکسته
و دررفته شان را تخته بند کند و از همه مهم تر حکم خدا را اجرا کند،...حتی
به غلط...به هر شکلی...به هر قیمتی....
منبع
بی ربط نوشت: این روزا این دکلمه ی شعر شاملو با صدای خودش رو زیاد گوش میدم.
:با یه آهنگ زیبا از فریدون شهبازیان.خیلی قشنگه.یه فلسفه ی دلچسبی داره که من دوستش دارم
اما نه خدا و نه شیطان
سرنوشت ترا بتی رقم زد
که دیگران می پرستیدند
بتی که
...دیگران اش می پرستیدند
۵ نظر:
- Unknown گفت...
-
سلام
روز دختر مبارک البته با تاخیر ببخشید -
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه ساعت ۱۰:۴۹:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
مرمر گفت...
-
مهسا جونم یه حالی شدن مخصوصا از ختنه کردن سید آقا . چقدر وحشتناک بود این سید آقا اصلا. مثل یه جلاد
-
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه ساعت ۱۰:۵۵:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- شیما گفت...
-
salam mahsa joon
mamnoon misham age vasam mail bezani. dar zemn kheily matlabe jalebi neveshte budi. hamishe ba salighe postat ro entekhab mikoni:*
:XXXXXXXXXXXX -
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه ساعت ۱۵:۳۵:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- farshad گفت...
-
salam mahsa khanom chetori?
che dasatne por manaee bod.
dorost mesele keshavare khodemon mimone.
mamnon -
۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه ساعت ۱۸:۰۵:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- سعید گفت...
- این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
-
۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه ساعت ۲۲:۵۲:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
سلام
روز دختر مبارک البته با تاخیر ببخشید
مهسا جونم یه حالی شدن مخصوصا از ختنه کردن سید آقا . چقدر وحشتناک بود این سید آقا اصلا. مثل یه جلاد
salam mahsa joon
mamnoon misham age vasam mail bezani. dar zemn kheily matlabe jalebi neveshte budi. hamishe ba salighe postat ro entekhab mikoni:*
:XXXXXXXXXXXX
salam mahsa khanom chetori?
che dasatne por manaee bod.
dorost mesele keshavare khodemon mimone.
mamnon
ارسال یک نظر