۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

در غریو ِ سنگین ِ ماشین ها و اختلاط ِ اذان و جاز



آواز ِ قُمری ِ کوچک را


شنیدم ،

چنان که از پس ِ پرده یی آمیزه ی ابر و دود


تابش ِ تک ستاره یی .




آن جا که گنه کاران


با میراث ِ کمرشکن ِ معصومیت ِ خویش


بردرگاه ِ بلند


پیشانی ِ درد


بر آستانه می نهند و


باران ِ بی حاصل ِ اشک


بر خاک ،



ورهایی و رستگاری را


از چارسوی بسیط ِ زمین


پای در زنجیر و گم کرده راه می آیند ،


گوش بر هیبت ِ توفانی ِ فریادهای نیاز و اذکار ِ بی سخاوت بسته




دو قُمری


بر کنگره ی سرد


دانه در دهان ِ یکدیگر می گذارند


و عشق


بر گرد ِ ایشان




حصاری دیگر است .

                                   احمد شاملو



پ.ن)چه قدر دوست دارم تو شلوغی پیاده رو ها گم بشم و هیچوقت پیدام نکنن...






۶ نظر:

rk گفت...

یه خبر برات دارم

سلمان(اتابک آریامهر) گفت...

درود دوست عزیز
من هم دوست دارم.کلن گم شدن را اینکه جایی باشم که هیچ کس نشناسدم را دوست دارم.الان صدای لئونارد کوئن عزیز در فضای اتاق پیچیده.میخواهم لباس ب÷وشم بروم آن بیرون.نه تو شلوغی ÷یاده روها.جای مثل دل بیابان..
رفتم...

بادبادکباز گفت...

سلام برای گم شدن هماره وقت هست. دوست دارم پیدا شم! دستکم برای خودم.

خوش بحال قمریها! دست کم میدونن وقتی دونه دهن هم میذارن واقعا همو دوس دارن!

درود بر قمریها و صداقتشون!

حوریا گفت...

از یاد مبر که ما منو تو انسان را رعایت کردیم!عشق را....

رهگذر زمان گفت...

گرامی باد نام شاملو.!
گم شدن در این روزگار هم گاهی عالمی داره.

گلي گفت...

بچه كه بودم از گم شدن مي ترسيدم، چادر مادرم رو محكم مي گرفتم... ولي باز هم گم مي شدم...
بزرگ كه شدم دوست داشتم گم بشم، بي هدف تو خيابون ها مي چرخيدم... اما باز هم گم نمي شدم.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

در غریو ِ سنگین ِ ماشین ها و اختلاط ِ اذان و جاز



آواز ِ قُمری ِ کوچک را


شنیدم ،

چنان که از پس ِ پرده یی آمیزه ی ابر و دود


تابش ِ تک ستاره یی .




آن جا که گنه کاران


با میراث ِ کمرشکن ِ معصومیت ِ خویش


بردرگاه ِ بلند


پیشانی ِ درد


بر آستانه می نهند و


باران ِ بی حاصل ِ اشک


بر خاک ،



ورهایی و رستگاری را


از چارسوی بسیط ِ زمین


پای در زنجیر و گم کرده راه می آیند ،


گوش بر هیبت ِ توفانی ِ فریادهای نیاز و اذکار ِ بی سخاوت بسته




دو قُمری


بر کنگره ی سرد


دانه در دهان ِ یکدیگر می گذارند


و عشق


بر گرد ِ ایشان




حصاری دیگر است .

                                   احمد شاملو



پ.ن)چه قدر دوست دارم تو شلوغی پیاده رو ها گم بشم و هیچوقت پیدام نکنن...






۶ نظر:

rk گفت...

یه خبر برات دارم

سلمان(اتابک آریامهر) گفت...

درود دوست عزیز
من هم دوست دارم.کلن گم شدن را اینکه جایی باشم که هیچ کس نشناسدم را دوست دارم.الان صدای لئونارد کوئن عزیز در فضای اتاق پیچیده.میخواهم لباس ب÷وشم بروم آن بیرون.نه تو شلوغی ÷یاده روها.جای مثل دل بیابان..
رفتم...

بادبادکباز گفت...

سلام برای گم شدن هماره وقت هست. دوست دارم پیدا شم! دستکم برای خودم.

خوش بحال قمریها! دست کم میدونن وقتی دونه دهن هم میذارن واقعا همو دوس دارن!

درود بر قمریها و صداقتشون!

حوریا گفت...

از یاد مبر که ما منو تو انسان را رعایت کردیم!عشق را....

رهگذر زمان گفت...

گرامی باد نام شاملو.!
گم شدن در این روزگار هم گاهی عالمی داره.

گلي گفت...

بچه كه بودم از گم شدن مي ترسيدم، چادر مادرم رو محكم مي گرفتم... ولي باز هم گم مي شدم...
بزرگ كه شدم دوست داشتم گم بشم، بي هدف تو خيابون ها مي چرخيدم... اما باز هم گم نمي شدم.