۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه



اين عكس  رو چندين بار در روز ميبينم.اصلا آوردم گذاشتم روي دستكتاپ  تا دائم جلوي 

چشمم باشه.نميدونم چي توي اين عكس هست كه منو ديوونه ميكنه! يه جور حس رهايي .

اما نه از جنس رهايي ِ پرواز.زميني تره انگار.نميدونم! مثل تصويري كه توي يه خواب

ميبيني.همه چيز كامل هست  اما فقط يه صحنه ش به يادت ميمونه!وقتي ديدمش اولين 

چيزي كه به  ذهنم اومد اين بود: رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست! 

آرزوهاي كوچيكي داريم كلن.مثل آرزوي باريدن برف ! يا  حتي شنيدن يه خبر خوب! 

روزها  خيلي سريع  ميگذرن.هميشه يه روز از تقويم عقب ميمونم. فكر ميكنم خسته م!

يعني مطمئنم . اما الان وقتش نيست.وقت توقف كردن ندارم.اگه الان توقف كنم  ممكنه ديگه

هيچوقت نتونم راه بيفتم! از غر زدن و تاسف خوردن براي آدم هاي نه چندان فهيم هم خسته

شدم.هي هر روز به خودم قول ميدم ديگه يه مدت سراغ بالاترين نرم و بيخيال  باشم اما 

 هر روز كم تر موفق ميشم! نميدونم اصطلاح خود آزاري دقيقا چي ميشه ولي من همونم الان!

ديروز بعد از مدت ها آشپزي كردم.يادم رفته بود چه آرامشي بهم ميده.واقعا حكم مديتيشن

داره براي من.تمام اون مدت ذهنم خالي شد از همه چيز و اين خيلي خوب بود! يه برنامه از

بي بي سي ديدم چند وقت پيش كه يه خانوم  كه به شيوه اي غيرمتعارف داشت زندگي ميكرد

ميگفت كه آدم هاي اين روزها قدرتي كه  در ((سادگي )) هست رو فراموش كردن.واقعا

درست ميگفت.كلن ما خيلي چيزها رو فراموش كرديم كه سادگي يكي از اونهاست!

دارم سعي ميكنم از چيزهاي ساده لذت ببرم.دلم  ميخواست بافتني كنم يه چيزي ببافم ولي

خوب وقت ندارم!

همچنان دلم ميخواد جاي يكي از آدم هاي اون عكس باشم، حالا الزاما نه نفر وسط!!



پ.ن) زين آتش نهفته كه در سينه ي من است

      خورشيد شعله اي است كه بر آسمان گرفت... 



۵ نظر:

بادبادکباز گفت...

درود بر مهسای گرامی

راستش این عکس بهم حس بدی میده!ترسناک بید!!!!

سادگی خوبهو جواب میده. وخیلی اوقات سعادت استفاده ی درست از همین چیزای ساده ست.

قوی و عزیز و آگاه ادامه بده!تو داری "زندگی" میکنی دوست خوبم!قدر این موقعیتو بدون.

حوریا گفت...

من این روزا همش دارم به خودم می گم زندگی ارزشو نداره که بخوای واسش حرص بزنی!
باید از سادگی ها لذت برد!باید..

بهرام گفت...

واقعا !!‌
چه حسي داريد شما ؟!‌
آدم روحش پر مي گيره از اين همه سادگي !
مريد سادگي ام ..

رهگذر زمان گفت...

معذرت... معذرت.. خیلی سرم واسه امتحانا شلوغه سر فرصت حتما میام. مراقب خودت باش عزیزم.دوست بی معرفت به من میگن.

گلي گفت...

سلام مهساي عزيزم، درست مي گي حسي از آزادي تو اون عكس هست... يه جور آرامش در پس يه فكر‌ آسوده و شاد...
منم خيلي وقته از ته دلم نخنديده م...
دلم براي اون خنده هاي از ته دل تنگ شده...

كار درستي مي كني كه نمي ايستي، بله، الان وقتش نيست. بايد ادامه بديم. حس اون پرنده اي رو دارم كه عاشق پروازه و از شكار شدن نمي ترسه...

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه



اين عكس  رو چندين بار در روز ميبينم.اصلا آوردم گذاشتم روي دستكتاپ  تا دائم جلوي 

چشمم باشه.نميدونم چي توي اين عكس هست كه منو ديوونه ميكنه! يه جور حس رهايي .

اما نه از جنس رهايي ِ پرواز.زميني تره انگار.نميدونم! مثل تصويري كه توي يه خواب

ميبيني.همه چيز كامل هست  اما فقط يه صحنه ش به يادت ميمونه!وقتي ديدمش اولين 

چيزي كه به  ذهنم اومد اين بود: رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست! 

آرزوهاي كوچيكي داريم كلن.مثل آرزوي باريدن برف ! يا  حتي شنيدن يه خبر خوب! 

روزها  خيلي سريع  ميگذرن.هميشه يه روز از تقويم عقب ميمونم. فكر ميكنم خسته م!

يعني مطمئنم . اما الان وقتش نيست.وقت توقف كردن ندارم.اگه الان توقف كنم  ممكنه ديگه

هيچوقت نتونم راه بيفتم! از غر زدن و تاسف خوردن براي آدم هاي نه چندان فهيم هم خسته

شدم.هي هر روز به خودم قول ميدم ديگه يه مدت سراغ بالاترين نرم و بيخيال  باشم اما 

 هر روز كم تر موفق ميشم! نميدونم اصطلاح خود آزاري دقيقا چي ميشه ولي من همونم الان!

ديروز بعد از مدت ها آشپزي كردم.يادم رفته بود چه آرامشي بهم ميده.واقعا حكم مديتيشن

داره براي من.تمام اون مدت ذهنم خالي شد از همه چيز و اين خيلي خوب بود! يه برنامه از

بي بي سي ديدم چند وقت پيش كه يه خانوم  كه به شيوه اي غيرمتعارف داشت زندگي ميكرد

ميگفت كه آدم هاي اين روزها قدرتي كه  در ((سادگي )) هست رو فراموش كردن.واقعا

درست ميگفت.كلن ما خيلي چيزها رو فراموش كرديم كه سادگي يكي از اونهاست!

دارم سعي ميكنم از چيزهاي ساده لذت ببرم.دلم  ميخواست بافتني كنم يه چيزي ببافم ولي

خوب وقت ندارم!

همچنان دلم ميخواد جاي يكي از آدم هاي اون عكس باشم، حالا الزاما نه نفر وسط!!



پ.ن) زين آتش نهفته كه در سينه ي من است

      خورشيد شعله اي است كه بر آسمان گرفت... 



۵ نظر:

بادبادکباز گفت...

درود بر مهسای گرامی

راستش این عکس بهم حس بدی میده!ترسناک بید!!!!

سادگی خوبهو جواب میده. وخیلی اوقات سعادت استفاده ی درست از همین چیزای ساده ست.

قوی و عزیز و آگاه ادامه بده!تو داری "زندگی" میکنی دوست خوبم!قدر این موقعیتو بدون.

حوریا گفت...

من این روزا همش دارم به خودم می گم زندگی ارزشو نداره که بخوای واسش حرص بزنی!
باید از سادگی ها لذت برد!باید..

بهرام گفت...

واقعا !!‌
چه حسي داريد شما ؟!‌
آدم روحش پر مي گيره از اين همه سادگي !
مريد سادگي ام ..

رهگذر زمان گفت...

معذرت... معذرت.. خیلی سرم واسه امتحانا شلوغه سر فرصت حتما میام. مراقب خودت باش عزیزم.دوست بی معرفت به من میگن.

گلي گفت...

سلام مهساي عزيزم، درست مي گي حسي از آزادي تو اون عكس هست... يه جور آرامش در پس يه فكر‌ آسوده و شاد...
منم خيلي وقته از ته دلم نخنديده م...
دلم براي اون خنده هاي از ته دل تنگ شده...

كار درستي مي كني كه نمي ايستي، بله، الان وقتش نيست. بايد ادامه بديم. حس اون پرنده اي رو دارم كه عاشق پروازه و از شكار شدن نمي ترسه...