۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه


وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که آموختی ، پرواز


را.راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود


و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.دویدن بیاموز


، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر.


و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به


اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.من راه رفتن را از یک


سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.


بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن


را نمی شناختند! پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که


دویدن را از یاد برده بودند.پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا


چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!اما


سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت و کرمی که در


اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در


گل بود، از پرواز بسیار می دانست!آنها از حسرت به درد رسیده بودند و


.... از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

۱۹ نظر:

farshad گفت...

salam .aval az hame in ax kheyli ziba bod.
matn ham ke jaye khod dare

farshad گفت...

salam .aval az hame in ax kheyli ziba bod.
matn ham ke jaye khod dare

بادبادکباز گفت...

سلام.
جالب بود مخصوصا منبع الهامت برای دویدن و پرواز.
نوشته ی خودته؟

هستی گفت...

مثل همیشه زیبا ، تک ، دلنشین
بوس

شمیم خانومی گفت...

نمیدونی که وقتی میام وبلاگت با دیدن عکس م * و * س * و * ی چه کیفی میکنم . کلی لذت میبرم . از جسارتت . کاش منم میتونستم .
کاش حرفتو گوش کرده بودم . از بلاگفا متنفرم . لعنت به بلاگفا

ناشناس گفت...

سلام مهسا جان خوبی مطلبت خیلی زیبا بود عکسی هم که گذاشتی معرکه .نگار

ناشناس گفت...

سلام مهسا جان خوبی مطلبت خیلی زیبا بود عکسی هم که گذاشتی معرکه .نگار

Unknown گفت...

خیلی قشنگ بود و فوق العاده ؛ حرف نداشت . . .

reza گفت...

سلام
نظرات تو رو خصوصی میکنم آخه علت داره
که بعدا میگم حالا چه خبر از دانشگاه 16
آذر چه طور بود

شمیم خانومی گفت...

سلام رفیق

reaz گفت...

سلام
بازداشت شدی

reza گفت...

سلام
بازداشت شدی

reza گفت...

سلام
فردا یعنی دوشنبه 23 آذر تولد وبلاگمه خوشحال میشم سری به ما بزنی
ممنون

reza گفت...

ممنون

rk گفت...

.

هاذي گفت...

سلامممممم مهسا جون.
بابا جيم شدن چيه...مث يه بچه خوب ميري درستو ميخوني..حالا من يه چيزي نوشتم!!!

شمیم خانومی گفت...

پس چرا دوباره آپ نمیکنی ؟
دلم تنگ شده برات

ارتیمیا گفت...

, وب خیلی با حال و دلنشینه هنگام اوج ماتمت می آید

مادرتب داغ وغم تو می سوزیم

پنج روز دیگر محرمت می آید

صلی الله علیک یا غریب کربلا
منتظر حظور گرم[گل]

ارتیمیا گفت...

, وب خیلی با حال و دلنشینه هنگام اوج ماتمت می آید

مادرتب داغ وغم تو می سوزیم

پنج روز دیگر محرمت می آید

صلی الله علیک یا غریب کربلا
منتظر حظور گرم[گل]

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه


وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که آموختی ، پرواز


را.راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود


و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.دویدن بیاموز


، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر.


و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به


اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.من راه رفتن را از یک


سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.


بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن


را نمی شناختند! پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که


دویدن را از یاد برده بودند.پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا


چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!اما


سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت و کرمی که در


اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در


گل بود، از پرواز بسیار می دانست!آنها از حسرت به درد رسیده بودند و


.... از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

۱۹ نظر:

farshad گفت...

salam .aval az hame in ax kheyli ziba bod.
matn ham ke jaye khod dare

farshad گفت...

salam .aval az hame in ax kheyli ziba bod.
matn ham ke jaye khod dare

بادبادکباز گفت...

سلام.
جالب بود مخصوصا منبع الهامت برای دویدن و پرواز.
نوشته ی خودته؟

هستی گفت...

مثل همیشه زیبا ، تک ، دلنشین
بوس

شمیم خانومی گفت...

نمیدونی که وقتی میام وبلاگت با دیدن عکس م * و * س * و * ی چه کیفی میکنم . کلی لذت میبرم . از جسارتت . کاش منم میتونستم .
کاش حرفتو گوش کرده بودم . از بلاگفا متنفرم . لعنت به بلاگفا

ناشناس گفت...

سلام مهسا جان خوبی مطلبت خیلی زیبا بود عکسی هم که گذاشتی معرکه .نگار

ناشناس گفت...

سلام مهسا جان خوبی مطلبت خیلی زیبا بود عکسی هم که گذاشتی معرکه .نگار

Unknown گفت...

خیلی قشنگ بود و فوق العاده ؛ حرف نداشت . . .

reza گفت...

سلام
نظرات تو رو خصوصی میکنم آخه علت داره
که بعدا میگم حالا چه خبر از دانشگاه 16
آذر چه طور بود

شمیم خانومی گفت...

سلام رفیق

reaz گفت...

سلام
بازداشت شدی

reza گفت...

سلام
بازداشت شدی

reza گفت...

سلام
فردا یعنی دوشنبه 23 آذر تولد وبلاگمه خوشحال میشم سری به ما بزنی
ممنون

reza گفت...

ممنون

rk گفت...

.

هاذي گفت...

سلامممممم مهسا جون.
بابا جيم شدن چيه...مث يه بچه خوب ميري درستو ميخوني..حالا من يه چيزي نوشتم!!!

شمیم خانومی گفت...

پس چرا دوباره آپ نمیکنی ؟
دلم تنگ شده برات

ارتیمیا گفت...

, وب خیلی با حال و دلنشینه هنگام اوج ماتمت می آید

مادرتب داغ وغم تو می سوزیم

پنج روز دیگر محرمت می آید

صلی الله علیک یا غریب کربلا
منتظر حظور گرم[گل]

ارتیمیا گفت...

, وب خیلی با حال و دلنشینه هنگام اوج ماتمت می آید

مادرتب داغ وغم تو می سوزیم

پنج روز دیگر محرمت می آید

صلی الله علیک یا غریب کربلا
منتظر حظور گرم[گل]