۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

مترسک

جبران خلیل جبران

کتاب(پیامبر و دیوانه)


یک بار به مترسکی گفتم :لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟

گفت:لذت ترساندن عمیق و پایدار است.از آن خسته نمیشوم.

دمی اندیشیدم و گفتم:درست است,چون که من هم مزه ی این لذت را چشیده ام.

گفت:فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسد.

آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش من بود یا خوارکردنم.

یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.

.....هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه میسازند

۱۶ نظر:

نازنین گفت...

سال نو تو هم مبارک عزیزم :-*
به خاطر پست قشنگت هم مرسی

هادي گفت...

سلام بر مهسای عزیز.
خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
متنات جالبن الحق که ادبیات خوندی دیگه![چشمک][گل]

شمیم خانومی گفت...

ای ول خیلی باحال بود . کلی خوشم اومد عزیزم . یه بار گفتم ولی بازم میگم که با دیدن عکس سمت راست وبلاگت کلی ذوق میکنم .

frahad گفت...

سلام.جبران خليل هميشه داستاناش عاليست.
از شما هم ممنون به خاطر اي پست زيبا.
موفق باشي

هستی گفت...

متنهات که خیلی قشنگن و الحق بجا و به موقع نوشته میشن
همیشه پستهات هم جدیده هم اموزنده
حالا واقعا لذت و مترسک میفهمه که از کاهه ؟
بوس

Melica گفت...

سلام
همیشه زیبا می نویسید،اما جدیدا یک نوع رنجش خاص در نوشته هاتون به چشم می خوره،رنجش از حماقت.یه چیزی تو مایه های دکتر شریعتی. باز هم آپ کردم. خوشحال می شم بیاین.
یه سوال:
شما رشته ی ادبیات می خونین تو دانشگاه؟اگه میخونین به من هم توصیه می کنین؟

Melica گفت...

ممنون از راهنماییتون.
البته من هم به همین دلایلی که گفتین می ترسم.
راستی،اون یارو امام جمعه مشهد واقعا گفته ما گوسفندیم؟!؟!؟!من هم زیاد اینو شنیدم!

Unknown گفت...

مثل همیشه فوق العاده بود و تاثیرگذار . . .
خیلی ممنون که بهم لطف داشتی مهسا خانوم عزیز ، معذرت هم می خوام به خاطر نبودنم و کوتاهیم توی سر زدن به وبلاگ خیلی باحالت .

پست فوق العاده ای بود .

Unknown گفت...

ممنون از لطفت مهسا جان . . .

نازنین گفت...

انقد عاشق ای پستت شدم که ترجمه ش رو به عنوان پست جدیدم گذاشتم

شمیم خانومی گفت...

چرآ آپ نمیکنی ؟

شمیم خانومی گفت...

نه دیگه کامنت گذاشتن دیگه اینجا آسون شده عزیزم
موردی که گفتی فکر خوبیه . برای سرخ نکردن . امتحان نکردم راستش . ولی فکر کنم خوب بشه . چون مثل خمیریه که خودمون درست میکنیم

ناشناس گفت...

سلام عزیزم خوبی واقعاجالب بود ما هم تو کشورمون مترسک کم نداریم . نگار

هستی گفت...

سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........

هستی گفت...

سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........

بادبادکباز گفت...

سلام
مرسی
از مترسک نوشتی یاد مجالس گوناگون مترسکها افتادم.اگر دیوانه ی نازنین با این مجالس آشنایی داشت چه ها که نمی نوشت!
یا حق.

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

مترسک

جبران خلیل جبران

کتاب(پیامبر و دیوانه)


یک بار به مترسکی گفتم :لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟

گفت:لذت ترساندن عمیق و پایدار است.از آن خسته نمیشوم.

دمی اندیشیدم و گفتم:درست است,چون که من هم مزه ی این لذت را چشیده ام.

گفت:فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسد.

آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش من بود یا خوارکردنم.

یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.

.....هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه میسازند

۱۶ نظر:

نازنین گفت...

سال نو تو هم مبارک عزیزم :-*
به خاطر پست قشنگت هم مرسی

هادي گفت...

سلام بر مهسای عزیز.
خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
متنات جالبن الحق که ادبیات خوندی دیگه![چشمک][گل]

شمیم خانومی گفت...

ای ول خیلی باحال بود . کلی خوشم اومد عزیزم . یه بار گفتم ولی بازم میگم که با دیدن عکس سمت راست وبلاگت کلی ذوق میکنم .

frahad گفت...

سلام.جبران خليل هميشه داستاناش عاليست.
از شما هم ممنون به خاطر اي پست زيبا.
موفق باشي

هستی گفت...

متنهات که خیلی قشنگن و الحق بجا و به موقع نوشته میشن
همیشه پستهات هم جدیده هم اموزنده
حالا واقعا لذت و مترسک میفهمه که از کاهه ؟
بوس

Melica گفت...

سلام
همیشه زیبا می نویسید،اما جدیدا یک نوع رنجش خاص در نوشته هاتون به چشم می خوره،رنجش از حماقت.یه چیزی تو مایه های دکتر شریعتی. باز هم آپ کردم. خوشحال می شم بیاین.
یه سوال:
شما رشته ی ادبیات می خونین تو دانشگاه؟اگه میخونین به من هم توصیه می کنین؟

Melica گفت...

ممنون از راهنماییتون.
البته من هم به همین دلایلی که گفتین می ترسم.
راستی،اون یارو امام جمعه مشهد واقعا گفته ما گوسفندیم؟!؟!؟!من هم زیاد اینو شنیدم!

Unknown گفت...

مثل همیشه فوق العاده بود و تاثیرگذار . . .
خیلی ممنون که بهم لطف داشتی مهسا خانوم عزیز ، معذرت هم می خوام به خاطر نبودنم و کوتاهیم توی سر زدن به وبلاگ خیلی باحالت .

پست فوق العاده ای بود .

Unknown گفت...

ممنون از لطفت مهسا جان . . .

نازنین گفت...

انقد عاشق ای پستت شدم که ترجمه ش رو به عنوان پست جدیدم گذاشتم

شمیم خانومی گفت...

چرآ آپ نمیکنی ؟

شمیم خانومی گفت...

نه دیگه کامنت گذاشتن دیگه اینجا آسون شده عزیزم
موردی که گفتی فکر خوبیه . برای سرخ نکردن . امتحان نکردم راستش . ولی فکر کنم خوب بشه . چون مثل خمیریه که خودمون درست میکنیم

ناشناس گفت...

سلام عزیزم خوبی واقعاجالب بود ما هم تو کشورمون مترسک کم نداریم . نگار

هستی گفت...

سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........

هستی گفت...

سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........

بادبادکباز گفت...

سلام
مرسی
از مترسک نوشتی یاد مجالس گوناگون مترسکها افتادم.اگر دیوانه ی نازنین با این مجالس آشنایی داشت چه ها که نمی نوشت!
یا حق.