۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه
مترسک
کتاب(پیامبر و دیوانه)
یک بار به مترسکی گفتم :لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟
گفت:لذت ترساندن عمیق و پایدار است.از آن خسته نمیشوم.
دمی اندیشیدم و گفتم:درست است,چون که من هم مزه ی این لذت را چشیده ام.
گفت:فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسد.
آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش من بود یا خوارکردنم.
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
.....هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه میسازند
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه
مترسک
کتاب(پیامبر و دیوانه)
یک بار به مترسکی گفتم :لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟
گفت:لذت ترساندن عمیق و پایدار است.از آن خسته نمیشوم.
دمی اندیشیدم و گفتم:درست است,چون که من هم مزه ی این لذت را چشیده ام.
گفت:فقط کسانی که تن شان از کاه پرشده باشد این لذت را می شناسد.
آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش من بود یا خوارکردنم.
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
.....هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه میسازند
۱۶ نظر:
- نازنین گفت...
-
سال نو تو هم مبارک عزیزم :-*
به خاطر پست قشنگت هم مرسی -
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه ساعت ۱۳:۳۰:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- هادي گفت...
-
سلام بر مهسای عزیز.
خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
متنات جالبن الحق که ادبیات خوندی دیگه![چشمک][گل] -
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه ساعت ۱۳:۳۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
شمیم خانومی گفت...
-
ای ول خیلی باحال بود . کلی خوشم اومد عزیزم . یه بار گفتم ولی بازم میگم که با دیدن عکس سمت راست وبلاگت کلی ذوق میکنم .
-
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه ساعت ۱۵:۵۹:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- frahad گفت...
-
سلام.جبران خليل هميشه داستاناش عاليست.
از شما هم ممنون به خاطر اي پست زيبا.
موفق باشي -
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه ساعت ۱۸:۱۳:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- هستی گفت...
-
متنهات که خیلی قشنگن و الحق بجا و به موقع نوشته میشن
همیشه پستهات هم جدیده هم اموزنده
حالا واقعا لذت و مترسک میفهمه که از کاهه ؟
بوس -
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۹:۳۵:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- Melica گفت...
-
سلام
همیشه زیبا می نویسید،اما جدیدا یک نوع رنجش خاص در نوشته هاتون به چشم می خوره،رنجش از حماقت.یه چیزی تو مایه های دکتر شریعتی. باز هم آپ کردم. خوشحال می شم بیاین.
یه سوال:
شما رشته ی ادبیات می خونین تو دانشگاه؟اگه میخونین به من هم توصیه می کنین؟ -
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۱۰:۱۱:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- Melica گفت...
-
ممنون از راهنماییتون.
البته من هم به همین دلایلی که گفتین می ترسم.
راستی،اون یارو امام جمعه مشهد واقعا گفته ما گوسفندیم؟!؟!؟!من هم زیاد اینو شنیدم! -
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۱۲:۱۵:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- Unknown گفت...
-
مثل همیشه فوق العاده بود و تاثیرگذار . . .
خیلی ممنون که بهم لطف داشتی مهسا خانوم عزیز ، معذرت هم می خوام به خاطر نبودنم و کوتاهیم توی سر زدن به وبلاگ خیلی باحالت .
پست فوق العاده ای بود . -
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۱۴:۴۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- Unknown گفت...
-
ممنون از لطفت مهسا جان . . .
-
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۲۱:۳۹:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- نازنین گفت...
-
انقد عاشق ای پستت شدم که ترجمه ش رو به عنوان پست جدیدم گذاشتم
-
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه ساعت ۲۲:۳۶:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
شمیم خانومی گفت...
-
چرآ آپ نمیکنی ؟
-
۱۳۸۸ دی ۱۵, سهشنبه ساعت ۱۰:۳۹:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
شمیم خانومی گفت...
-
نه دیگه کامنت گذاشتن دیگه اینجا آسون شده عزیزم
موردی که گفتی فکر خوبیه . برای سرخ نکردن . امتحان نکردم راستش . ولی فکر کنم خوب بشه . چون مثل خمیریه که خودمون درست میکنیم -
۱۳۸۸ دی ۱۵, سهشنبه ساعت ۱۱:۳۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
ناشناس گفت...
-
سلام عزیزم خوبی واقعاجالب بود ما هم تو کشورمون مترسک کم نداریم . نگار
-
۱۳۸۸ دی ۱۵, سهشنبه ساعت ۱۱:۴۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- هستی گفت...
-
سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........ -
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه ساعت ۱۲:۵۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- هستی گفت...
-
سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........ -
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه ساعت ۱۲:۵۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
- بادبادکباز گفت...
-
سلام
مرسی
از مترسک نوشتی یاد مجالس گوناگون مترسکها افتادم.اگر دیوانه ی نازنین با این مجالس آشنایی داشت چه ها که نمی نوشت!
یا حق. -
۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه ساعت ۱:۴۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
۱۶ نظر:
سال نو تو هم مبارک عزیزم :-*
به خاطر پست قشنگت هم مرسی
سلام بر مهسای عزیز.
خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
متنات جالبن الحق که ادبیات خوندی دیگه![چشمک][گل]
ای ول خیلی باحال بود . کلی خوشم اومد عزیزم . یه بار گفتم ولی بازم میگم که با دیدن عکس سمت راست وبلاگت کلی ذوق میکنم .
سلام.جبران خليل هميشه داستاناش عاليست.
از شما هم ممنون به خاطر اي پست زيبا.
موفق باشي
متنهات که خیلی قشنگن و الحق بجا و به موقع نوشته میشن
همیشه پستهات هم جدیده هم اموزنده
حالا واقعا لذت و مترسک میفهمه که از کاهه ؟
بوس
سلام
همیشه زیبا می نویسید،اما جدیدا یک نوع رنجش خاص در نوشته هاتون به چشم می خوره،رنجش از حماقت.یه چیزی تو مایه های دکتر شریعتی. باز هم آپ کردم. خوشحال می شم بیاین.
یه سوال:
شما رشته ی ادبیات می خونین تو دانشگاه؟اگه میخونین به من هم توصیه می کنین؟
ممنون از راهنماییتون.
البته من هم به همین دلایلی که گفتین می ترسم.
راستی،اون یارو امام جمعه مشهد واقعا گفته ما گوسفندیم؟!؟!؟!من هم زیاد اینو شنیدم!
مثل همیشه فوق العاده بود و تاثیرگذار . . .
خیلی ممنون که بهم لطف داشتی مهسا خانوم عزیز ، معذرت هم می خوام به خاطر نبودنم و کوتاهیم توی سر زدن به وبلاگ خیلی باحالت .
پست فوق العاده ای بود .
ممنون از لطفت مهسا جان . . .
انقد عاشق ای پستت شدم که ترجمه ش رو به عنوان پست جدیدم گذاشتم
چرآ آپ نمیکنی ؟
نه دیگه کامنت گذاشتن دیگه اینجا آسون شده عزیزم
موردی که گفتی فکر خوبیه . برای سرخ نکردن . امتحان نکردم راستش . ولی فکر کنم خوب بشه . چون مثل خمیریه که خودمون درست میکنیم
سلام عزیزم خوبی واقعاجالب بود ما هم تو کشورمون مترسک کم نداریم . نگار
سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........
سلام عزیز دل
الان رفتم و وبش و دیدم
حذف شده
واییییییییییی یعنی بی خبر رفت و دیگه نمینویسه
من هیچ شماره ای هم ازش ندارم
حالم خیلی گرفته شد
........
سلام
مرسی
از مترسک نوشتی یاد مجالس گوناگون مترسکها افتادم.اگر دیوانه ی نازنین با این مجالس آشنایی داشت چه ها که نمی نوشت!
یا حق.
ارسال یک نظر