۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

تولد!!

امروز صبح اومدم پست جدید بزارم و تولد وبلاگم رو تبریک بگم. مثل همیشه اول رفتم بالاترین

رو چک کنم ببینم خبر جدیدی هست یا نه؟خبر ِ جدید بود.گرچه تیتر تکراری بود اما اینبار

قربانی ها جدید بودن. جلوی مونیتور خشکم زد.سرم گیج رفت و اصلا یه لحظه نفهمیدم کجا هستم.

وقتی عکساشون رو دیدم بدتر شدم.خیلی جوون بودن,خیلی!نمیدونم با این اوضاع بازم جایی برای

تبریک تولد باقی میمونه یا نه؟

البته باید بگم به لطف بلاگفای محترم که در راستای آزادی اندیشه و بیان وبلاگ قبلیم رو نیست

و نابود کرد تاریخ دقیق اولین پست یادم نیست.ولی مطمئنم که توی همین روزا بود که بعد از

خلاص شدن از امتحان ها و در تعطیلات ِ بین ِ ترم تصمیم گرفتم وبلاگ داشته باشم.

احساس کردم یه جایی باید حرف بزنم.میدونم که مسیر وبلاگم توی این مدت تغییر کرده.

به خصوص بعد از اون جریاناتی که همه میدونن چیه و نیازی به گفتنش نیست لحن و محتوای

مطالب تغییر کرد که باید بگم خیلی اختیاری نیست و نا خودآگاهه.بعضی وقتا آدم اگه یه حرف هایی

رو نزنه خفه میشه!توی این مدت دوستای خیلی خیلی خوبی پیدا کردم که بدون اغراق باید بگم

وابستگیم به شما بیشتر از دوستای دنیای واقعیم شده.چیزای زیادی هم یاد گرفتم که برام ارزشمنده

.دوست دارم بهم بگین که بهتره چه کارایی انجام بدم و یا چه چیزایی رو دوست ندارین که

اصلاحش کنم. بدون تعارف بگین لطفا.امیدوارم موندنم اینجا پایدار بمونه ودوستی هامون همینطور

صادقانه و قشنگ.از همتون به خاطر حضور و همراهی تون یه دنیا ممنونم.

دوستتون دارم و امیدوارم سال دیگه تولد اینجا رو در شرایط بهتری جشن بگیریم.



نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت...




و این شعر زیبا از هوشنگ ابتهاج تقدیم به روح سبز دو یار دبستانی که امروز صبح رفتند

تا نغمه ی آزادی را در آسمان ها بخوانند,برای آرش بیست ساله و همه ی آرزوهای سبز

و قشنگش,برای خواهرزاده اش که به دنیا نیامده از رنج ها و غصه های مادرش ,نیستی

را به هستی در این برزخ ترجیح داد:




خبر کوتاه بود : - " اعدام شان کردند "

خروش ِ دخترک برخاست

لبش لرزید دو چشم ِ خسته اش از اشک پر شد گریه را سر داد ...

و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم - چرا اعدامشان کردند ؟

می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود چرا اعدام شان کردند ؟ -

عزیزم دخترم !آنجا ، شگفت انگیز دنیایی ست :

دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها

خدایی می کند

آنجا شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور

هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست

در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست

در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است

و دست و پای آزادی ست در زنجیر

عزیزم دخترم !آنان برای دشمنی با من برای دشمنی با تو

برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند و هنگامی که یاران

با سرود ِ زندگی بر لب به سوی مرگ می رفتند امیدی آشنا

می زد چو گل در چشم شان لبخند به شوق ِ زندگی آواز می خواندند

و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند

عزیزم !پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !تو در من زنده ای ،

من در تو ، ما هرگز نمی میریم

من و تو با هزاران ِ دیگر این راه را دنبال می گیریم

از آن ِ ماست پیروزی

از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی

عزیزم !کار ِ دنیا رو به آبادی ست و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز

نوید ِ روز ِ آزادی ست....




۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

non mi resta che dirti bravissima.complimenti davvero.non scordarti mai che l'alba ci occhieggia da dietro delle montagne.solo che dobbiamo crederla e fare un passo sempre piu' avanti.crediti cha l'agonia dei nostri cuori si sfogera' senz'altro un giorno e stringeremo la mano alla liberta'.la morte non e' la fine del colombo.coraggio!

فرشاد گفت...

سلام مهسا تولد وبت مبارك .من هم امروز خبر دردناك رو از ايرانيان يو كي خوندم.
به اميد صلح .ازادي در تمام دنيا

بادبادکباز گفت...

درود مهسا
تولدت مبارک!
وب تو بخشی از توئه,پس تولد وبت یه جورایی یه تولد دیگه بره توئه!
تولد و انتشار اندیشه ها و دغدغه هات رو بهت تبریک می گم.
از محبتهایی که بابت تولد وبلاگم که ماه تولدش با نارگل یکیه کردی ممنونم.امیدوارم همونطوری باشم که تو گفتی.
درباره ی دو اعدامی دیروز هنوز تحقیق نکردم ولی اگر بیگناه باشن مطمئنا پاشو می خورن.
تولدت رو تبریک می گم چون با روشن شدن هر چراغ اندیشه به نظر من امید برای زدودن جهل و تاریکی بالا میره.
من همیشه به وبلاگت سر می زنم چون می دونم چیزی اینجا نوشته می شه که منبعث از یک نگاهه.به نظرم وبلاگ من و تو و اهدافمون یه جورایی به هم شبیهه.
مطالب وبلاگت اکثرا تلنگرای دلچسبی به آدم می زنه.
توصیه م اینکه همچنان متعهدانه بنویس و مطمئن باش اگر آدما به جای نفرین به تاریکی سعی کنن شمعی بر افروزن امید به پیشرفت خیلی بیشتر می شه.
بازم تبریک می گم
راستی آدرس ایمیلت رو هم اگر مایلی برام بذار.

نگار گفت...

سلام عزیزم تولد وبت مبارک ببخش دیر بهت سر زدم البته دو روز پیشم امدم ولی نتونستم کامنت بزارم بازم تولد وبت مبارک امیدوارم به این کارت ادامه بدی . می بوسمت نگار

مرمر گفت...

مهسا جونم دلم برات تنگ شده خیلی زیاد . یه مشکلی برام پیش اومده بود . وب جدید زدم خبرت میکنم عزیزم

هادی گفت...

سلام مهسا جون.
تولد وبت رو تبریک میگم.
در مورد اخبار دردناک واقعا چیزی نمیتونم بگم...ایشالا عاقبت بخیر شیم!

سنا گفت...

آره دیگه به این میگن آزادی بیان,هه...هه... انگار تو ایران هم حرف اول رو می زنه آخه کجای دنیه مخالف یه دولت رو اعدام میکنند؟؟؟؟؟؟؟
شاد باشی همیشهههههههههههه به ما هم سر بزن

Unknown گفت...

فوق العاده زیبا بود . . .
می دونی تقریبا یه رسانه توی دست توئه و بالاخره هر شخصی مثل شما یا من ( که من اصلا جرئت نمی کنم اسم رسانه روی وبلاگ خودم بذارم در مقابل وبلاگ تو ) یه مسئولیتی روی شونشه و بایستی اونچه رو که صلاح می بینه انجام بده . من این تغییر رویه توی پست هایی که توی وبلاگ فصل سرد قرار میدادی رو خیلی پسندیدم و امیدوارم کارت رو همین جوری خوب ادامه بدی . . .

کاوه گفت...

سلام

تو این اوضاع و احوال گفتن از شادی خیلی سخته با این حال تولد وبلاگتو تبریک میگم. امیدوارم تولد سال آینده رو موقعی بهت تبریک بگم که اوضاع عوض شده باشه و دیگه شاهد این کشتار بیرحمانه جونامون نباشیم.

uventino گفت...

ogni piccolo gesto ci permette di andare avanti.............
un piccolo sorriso ci la' conferma che e' bello essere nati.

بادبادکباز گفت...

باز م سلام.
منم می گم از بین بردن یه آدم صرفا بخاطر اندیشه ی مخالف نشون دهنده ی ترس فرد قاتله.هیچ اندیشه و مکتب و حکومت حقی از زیر سوال رقتن نمی ترسه.اتفاقا استقبال هم می کنه.

شاهد گفت...

سلام
اگه میلتون رو برای ما ارسال کنیذ ممنون هستیم

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

تولد!!

امروز صبح اومدم پست جدید بزارم و تولد وبلاگم رو تبریک بگم. مثل همیشه اول رفتم بالاترین

رو چک کنم ببینم خبر جدیدی هست یا نه؟خبر ِ جدید بود.گرچه تیتر تکراری بود اما اینبار

قربانی ها جدید بودن. جلوی مونیتور خشکم زد.سرم گیج رفت و اصلا یه لحظه نفهمیدم کجا هستم.

وقتی عکساشون رو دیدم بدتر شدم.خیلی جوون بودن,خیلی!نمیدونم با این اوضاع بازم جایی برای

تبریک تولد باقی میمونه یا نه؟

البته باید بگم به لطف بلاگفای محترم که در راستای آزادی اندیشه و بیان وبلاگ قبلیم رو نیست

و نابود کرد تاریخ دقیق اولین پست یادم نیست.ولی مطمئنم که توی همین روزا بود که بعد از

خلاص شدن از امتحان ها و در تعطیلات ِ بین ِ ترم تصمیم گرفتم وبلاگ داشته باشم.

احساس کردم یه جایی باید حرف بزنم.میدونم که مسیر وبلاگم توی این مدت تغییر کرده.

به خصوص بعد از اون جریاناتی که همه میدونن چیه و نیازی به گفتنش نیست لحن و محتوای

مطالب تغییر کرد که باید بگم خیلی اختیاری نیست و نا خودآگاهه.بعضی وقتا آدم اگه یه حرف هایی

رو نزنه خفه میشه!توی این مدت دوستای خیلی خیلی خوبی پیدا کردم که بدون اغراق باید بگم

وابستگیم به شما بیشتر از دوستای دنیای واقعیم شده.چیزای زیادی هم یاد گرفتم که برام ارزشمنده

.دوست دارم بهم بگین که بهتره چه کارایی انجام بدم و یا چه چیزایی رو دوست ندارین که

اصلاحش کنم. بدون تعارف بگین لطفا.امیدوارم موندنم اینجا پایدار بمونه ودوستی هامون همینطور

صادقانه و قشنگ.از همتون به خاطر حضور و همراهی تون یه دنیا ممنونم.

دوستتون دارم و امیدوارم سال دیگه تولد اینجا رو در شرایط بهتری جشن بگیریم.



نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت...




و این شعر زیبا از هوشنگ ابتهاج تقدیم به روح سبز دو یار دبستانی که امروز صبح رفتند

تا نغمه ی آزادی را در آسمان ها بخوانند,برای آرش بیست ساله و همه ی آرزوهای سبز

و قشنگش,برای خواهرزاده اش که به دنیا نیامده از رنج ها و غصه های مادرش ,نیستی

را به هستی در این برزخ ترجیح داد:




خبر کوتاه بود : - " اعدام شان کردند "

خروش ِ دخترک برخاست

لبش لرزید دو چشم ِ خسته اش از اشک پر شد گریه را سر داد ...

و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم - چرا اعدامشان کردند ؟

می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود چرا اعدام شان کردند ؟ -

عزیزم دخترم !آنجا ، شگفت انگیز دنیایی ست :

دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها

خدایی می کند

آنجا شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور

هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست

در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست

در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است

و دست و پای آزادی ست در زنجیر

عزیزم دخترم !آنان برای دشمنی با من برای دشمنی با تو

برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند و هنگامی که یاران

با سرود ِ زندگی بر لب به سوی مرگ می رفتند امیدی آشنا

می زد چو گل در چشم شان لبخند به شوق ِ زندگی آواز می خواندند

و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند

عزیزم !پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !تو در من زنده ای ،

من در تو ، ما هرگز نمی میریم

من و تو با هزاران ِ دیگر این راه را دنبال می گیریم

از آن ِ ماست پیروزی

از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی

عزیزم !کار ِ دنیا رو به آبادی ست و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز

نوید ِ روز ِ آزادی ست....




۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

non mi resta che dirti bravissima.complimenti davvero.non scordarti mai che l'alba ci occhieggia da dietro delle montagne.solo che dobbiamo crederla e fare un passo sempre piu' avanti.crediti cha l'agonia dei nostri cuori si sfogera' senz'altro un giorno e stringeremo la mano alla liberta'.la morte non e' la fine del colombo.coraggio!

فرشاد گفت...

سلام مهسا تولد وبت مبارك .من هم امروز خبر دردناك رو از ايرانيان يو كي خوندم.
به اميد صلح .ازادي در تمام دنيا

بادبادکباز گفت...

درود مهسا
تولدت مبارک!
وب تو بخشی از توئه,پس تولد وبت یه جورایی یه تولد دیگه بره توئه!
تولد و انتشار اندیشه ها و دغدغه هات رو بهت تبریک می گم.
از محبتهایی که بابت تولد وبلاگم که ماه تولدش با نارگل یکیه کردی ممنونم.امیدوارم همونطوری باشم که تو گفتی.
درباره ی دو اعدامی دیروز هنوز تحقیق نکردم ولی اگر بیگناه باشن مطمئنا پاشو می خورن.
تولدت رو تبریک می گم چون با روشن شدن هر چراغ اندیشه به نظر من امید برای زدودن جهل و تاریکی بالا میره.
من همیشه به وبلاگت سر می زنم چون می دونم چیزی اینجا نوشته می شه که منبعث از یک نگاهه.به نظرم وبلاگ من و تو و اهدافمون یه جورایی به هم شبیهه.
مطالب وبلاگت اکثرا تلنگرای دلچسبی به آدم می زنه.
توصیه م اینکه همچنان متعهدانه بنویس و مطمئن باش اگر آدما به جای نفرین به تاریکی سعی کنن شمعی بر افروزن امید به پیشرفت خیلی بیشتر می شه.
بازم تبریک می گم
راستی آدرس ایمیلت رو هم اگر مایلی برام بذار.

نگار گفت...

سلام عزیزم تولد وبت مبارک ببخش دیر بهت سر زدم البته دو روز پیشم امدم ولی نتونستم کامنت بزارم بازم تولد وبت مبارک امیدوارم به این کارت ادامه بدی . می بوسمت نگار

مرمر گفت...

مهسا جونم دلم برات تنگ شده خیلی زیاد . یه مشکلی برام پیش اومده بود . وب جدید زدم خبرت میکنم عزیزم

هادی گفت...

سلام مهسا جون.
تولد وبت رو تبریک میگم.
در مورد اخبار دردناک واقعا چیزی نمیتونم بگم...ایشالا عاقبت بخیر شیم!

سنا گفت...

آره دیگه به این میگن آزادی بیان,هه...هه... انگار تو ایران هم حرف اول رو می زنه آخه کجای دنیه مخالف یه دولت رو اعدام میکنند؟؟؟؟؟؟؟
شاد باشی همیشهههههههههههه به ما هم سر بزن

Unknown گفت...

فوق العاده زیبا بود . . .
می دونی تقریبا یه رسانه توی دست توئه و بالاخره هر شخصی مثل شما یا من ( که من اصلا جرئت نمی کنم اسم رسانه روی وبلاگ خودم بذارم در مقابل وبلاگ تو ) یه مسئولیتی روی شونشه و بایستی اونچه رو که صلاح می بینه انجام بده . من این تغییر رویه توی پست هایی که توی وبلاگ فصل سرد قرار میدادی رو خیلی پسندیدم و امیدوارم کارت رو همین جوری خوب ادامه بدی . . .

کاوه گفت...

سلام

تو این اوضاع و احوال گفتن از شادی خیلی سخته با این حال تولد وبلاگتو تبریک میگم. امیدوارم تولد سال آینده رو موقعی بهت تبریک بگم که اوضاع عوض شده باشه و دیگه شاهد این کشتار بیرحمانه جونامون نباشیم.

uventino گفت...

ogni piccolo gesto ci permette di andare avanti.............
un piccolo sorriso ci la' conferma che e' bello essere nati.

بادبادکباز گفت...

باز م سلام.
منم می گم از بین بردن یه آدم صرفا بخاطر اندیشه ی مخالف نشون دهنده ی ترس فرد قاتله.هیچ اندیشه و مکتب و حکومت حقی از زیر سوال رقتن نمی ترسه.اتفاقا استقبال هم می کنه.

شاهد گفت...

سلام
اگه میلتون رو برای ما ارسال کنیذ ممنون هستیم