کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود خواهی
آدمی بودن
حسرتا
مشکلی ست در مرز ِ ناممکن
نمی بینی؟؟؟
(شاملوی بزرگ)
پ.ن)بعضی وقتا کلمات برای توصیف حال و روز ِ آدم خیلی حقیرن!خیلی...
فیلم این پسر داره دیوونم میکنه.چه بلایی داره سر ِ انسانیت و شرافت میاد؟
۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه
کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود خواهی
آدمی بودن
حسرتا
مشکلی ست در مرز ِ ناممکن
نمی بینی؟؟؟
(شاملوی بزرگ)
پ.ن)بعضی وقتا کلمات برای توصیف حال و روز ِ آدم خیلی حقیرن!خیلی...
فیلم این پسر داره دیوونم میکنه.چه بلایی داره سر ِ انسانیت و شرافت میاد؟
گر میشد آن باشی که خود خواهی
آدمی بودن
حسرتا
مشکلی ست در مرز ِ ناممکن
نمی بینی؟؟؟
(شاملوی بزرگ)
پ.ن)بعضی وقتا کلمات برای توصیف حال و روز ِ آدم خیلی حقیرن!خیلی...
فیلم این پسر داره دیوونم میکنه.چه بلایی داره سر ِ انسانیت و شرافت میاد؟
۸ نظر:
-
شاهد گفت...
-
سلام.
این هم شماره ی همراه:
09132229754 -
۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه ساعت ۱:۱۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
فرشاد گفت...
-
سلام .مهسا بالاترين فيلتره .ولي خوب زياد ديديدم.
زندگي ما رو ببين هميشه غم غصه حسرت -
۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه ساعت ۱۷:۳۰:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
farshad گفت...
-
سلام مهسا .بالاترين فيلتره.بايد با فيلتر شكن امتحان كنم.ميدني چيه ما جوونا فقط بايد حسرت بخوريم.خداييش كه ما نسل سوخته ايم
-
۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه ساعت ۱۷:۳۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
Marco گفت...
-
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره مستانه را خاموش ان دم بر لب پیمانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده , پاره پاره از کف زاهد نمایان تسبیح صد دانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم .
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این عالم عالم سوز دم کش بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیز نا بجایی ناز برگی ناروا گردیده خواهی می فروشد گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
چرا من جای او باشم . همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد . وگرنه من به جای او چه بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد ... -
۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه ساعت ۱۱:۲۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
ناشناس گفت...
-
چی بگم؟سکوت گاهی اوقات بهتر کفایت میکنه....
-
۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه ساعت ۱۹:۰۳:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
هادی گفت...
-
سلام.
قشنگ بود.
باهات موافقم. -
۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه ساعت ۱۰:۰۴:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
شيما گفت...
-
به نظرم باید کم کم کلمه های شرافت و انسانیت رو از دیکشنری حذف کرد. آخه دیگه تو کشور ما کاربرد ندارن.
-
۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه ساعت ۱۶:۵۷:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
-
سياوش گفت...
-
فروغ برايم بيش از يک شاعر است و اين شعر، خيلي بيشتر از يک شعر.
من اين شعر را مي پرستم ... -
۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه ساعت ۱۳:۵۸:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
سلام.
این هم شماره ی همراه:
09132229754
سلام .مهسا بالاترين فيلتره .ولي خوب زياد ديديدم.
زندگي ما رو ببين هميشه غم غصه حسرت
سلام مهسا .بالاترين فيلتره.بايد با فيلتر شكن امتحان كنم.ميدني چيه ما جوونا فقط بايد حسرت بخوريم.خداييش كه ما نسل سوخته ايم
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره مستانه را خاموش ان دم بر لب پیمانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده , پاره پاره از کف زاهد نمایان تسبیح صد دانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم .
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این عالم عالم سوز دم کش بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
اگر من جای او بودم به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیز نا بجایی ناز برگی ناروا گردیده خواهی می فروشد گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم .
ღღعجب صبری خدا داردღღ
چرا من جای او باشم . همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد . وگرنه من به جای او چه بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد ...
چی بگم؟سکوت گاهی اوقات بهتر کفایت میکنه....
سلام.
قشنگ بود.
باهات موافقم.
به نظرم باید کم کم کلمه های شرافت و انسانیت رو از دیکشنری حذف کرد. آخه دیگه تو کشور ما کاربرد ندارن.
فروغ برايم بيش از يک شاعر است و اين شعر، خيلي بيشتر از يک شعر.
من اين شعر را مي پرستم ...
ارسال یک نظر