۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

متن زیر از برتولت برشت شاید کمی طولانی و خسته کننده باشه اما خودم

از خوندنش لذت بردم:


دختر کوچولی مهماندار کافه از آقای کوینر پرسید:اگر کوسه ماهی ها انسان بودند آنوقت نسبت

به ماهی های کوچک تر مهربان تر نبودند؟او پاسخ داد:یقینا!اگر کوسه ماهی ها انسان بودند دستور

ساخت انبارهای بزرک مواد غذایی را برای ماهی ها می دادند.اتاقک هایی مستحکم پر از انواع و

اقسام خوراکی.ترتیبی می دادند تا آب اتاقک ها همیشه تازه باشد و میکوشیدند تا تدابیر بهداشتی

کاملا رعایت شود.مثلا اگر باله ی یکی از ماهی های کوچک جراحتی بر می داشت بلافاصله

زخمش را پانسمان میکردند تا مرگش پیش از زمانی نباشد که آنها میخواهند.برای جلوگیری از

افسردگی ماهی های کوچولو هرازچندگاهی جشن هایی برپا میکردند.چرا که ماهی کوچولوهای

شاد خوشمزه تر از ماهی های افسرده هستند.طبیعی است در این اتاقک ها مدرسه هایی نیز وجود

دارد.در این مدرسه ها چگونگی شنا کردن در حلقوم کوسه ماهی ها به ماهی ها کوچولو آموزش

داده میشود.پس از آموختن این نکته مسئله ی مهم آموزش تعالیم اخلاقی به ماهی کوچولو ها بود.

آنها باید می آموختند که مهمترین و زیباترین لحظه برای یک ماهی کوچک لحظه ی قربانی شدن است.

همه ی ماهی های کوچک باید به کوسه ماهی ها ایمان و اعتماد راسخ داشته باشند.به خصوص وقتی

وعده میدهند که آینده ای زیبا و درخشان برایشان مهیا میکنند.به ماهی های کوچولو تعلیم داده میشود که

چنین آینده ای فقط با اطاعت و فرمانبرداری تضمین میشود و از هر گرایش پستی چه ماتریالیستی

و چه مارکسیستی و حتی تمایلات خودخواهانه پرهیز کنند و اگر یکی از آنها چنین افکاری از خود بروز

داد سریع به کوسه ماهی ها اطلاع داده شود.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند طبیعی بود که جنگ راه

می انداختند تا اتاقک ها و ماهی کوچولوهای کوسه ماهی های دیگر را به تصرف درآورند.در این جنگ

ماهی کوچولوها برایشان میجنگیدند و می آموختند که بین آنها و ماهی کوچولوهای دیگر کوسه ها تفاوت

وجود دارد.ماهی کوچولو ها میخواستند به آنها خبر دهند که هرچند به ظاهر لالند اما به زبان های مختلف

سکوت میکنند و به همین دلیل امکان ندارد زبان همدیگر را بفهمند.هرماهی کوچولویی که در جنگ شماری از

ماهی کوچولوی های دشمن را که به زبان دیگری ساکت بودند میکشت نشان کوچکی از خزه ی دریایی به

سینه اش سنجاق میکردند و به او لقب قهرمان میدادند.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند طبیعی بود که در

بینشان هنر نیز وجود داشت.تصاویری می آفریدند که در انها دندان های کوسه ها در رنگ های بسیار زیبا

و حلقوم هایشان به عنوان باغ هایی رویایی تصویر میگردید که در آنجا میشد کاملا خوش گذراند.نمایش -

های ته دریا نشان میدادند که چگونه ماهی های کوچولوی شجاع شادمانه در حلقوم کوسه ها شنا میکنند

و موسیقی آنقدر زیبا بود که سیلی از ماهی های کوچولو با طنین آن و غرق در خیالات و رویاهای خوش

به درون حلقوم کوسه ها روانه میشدند.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند قطعا مذهب نیز در بین آنها رواج

داشت.آنها یاد میگرفتند که زندگی ماهی های کوچک تازه در شکم کوسه ها آغاز میشود.در ضمن وقتی

کوسه ماهی ها انسان میشوند موضوع یکسان بودن همه ی ماهی کوچولوها آنچنان که امروز است در بین

آنها تمام میشود.بعضی از آنها به مقام هایی میرسند ودر مرتبه ایی بالاتراز سایرین قرار میگیرند.ماهی های

بزرگتر که مقامی دارند برای برقراری نظم در بین ماهی های کوچک تر میکوشندو آموزگار و پلیس و

مهندس در ساختن اتاقک یا چیزهای دیگر می شوند.و خلاصه اینکه فقط در صورتی ذر زیر دریا فرهنگ

به وجود می آید که کوسه ماهی ها انسان باشند!


برتولت برشت

۶ نظر:

فرشاد گفت...

سلام چه داستان پر معني .ما جماعت هميشه بازيچه دست سياستمدارائييم.نمونش تظاهرات اخير

وهومن گفت...

با درود
داستان جالبی بود این کوسه ها هم عجب موجودات جالبی هستند مخصوصا کوسه ای که به جای شنا کردن راه هم برود و چه عمر طولانی دارند.
می گویند:
در سرزمین گربه روباه رییس بود
و درخت کهنسالی راکه می پرستیدند شاخه راستش خشکیده بود و بر سرش لانه کلاغ
بیابانش کوسه هم داشت
وسگانی که به تکه نانی دم تکان می دادند
و گرگ هایی که به اشاره ای خون می ریختند
و گوسفندانی که بع بع میکردند.
و مردمش چون ماهیان در کویر فریاد خاموش لب می زدند.

سنا گفت...

خیلی جالب بود,یعنی کوسه ها دفتر بسیج نمی سازن؟؟؟؟؟؟

امیرفرهاد گفت...

داستان پر معنی ئی بود . . .
شاید اگر کوسه ماهی ها آدم بشن ( مثل همین موجودی که ما ها به نام آدم می شناسیمش ) می گردن تا یه دلیل و بهونه برای هر کدوم از کار هاشون ردیف کنن و توجیهی ( آدم پسند ) پیدا کنن .

بادبادکباز گفت...

سلام
1)آره متاسفانه این کاسه های داغتر از آش چند هزار ساله خون مردم رو تو شیشه کردن.
2)اگرچه برشت همه رو تو این داستان با یه چوب حسابی زده ولی کلیتش زیبا و منشا فکره.

سياوش گفت...

همان بهتر که انسان نباشند.

بهرحال برشت را دوست دارم ...

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

متن زیر از برتولت برشت شاید کمی طولانی و خسته کننده باشه اما خودم

از خوندنش لذت بردم:


دختر کوچولی مهماندار کافه از آقای کوینر پرسید:اگر کوسه ماهی ها انسان بودند آنوقت نسبت

به ماهی های کوچک تر مهربان تر نبودند؟او پاسخ داد:یقینا!اگر کوسه ماهی ها انسان بودند دستور

ساخت انبارهای بزرک مواد غذایی را برای ماهی ها می دادند.اتاقک هایی مستحکم پر از انواع و

اقسام خوراکی.ترتیبی می دادند تا آب اتاقک ها همیشه تازه باشد و میکوشیدند تا تدابیر بهداشتی

کاملا رعایت شود.مثلا اگر باله ی یکی از ماهی های کوچک جراحتی بر می داشت بلافاصله

زخمش را پانسمان میکردند تا مرگش پیش از زمانی نباشد که آنها میخواهند.برای جلوگیری از

افسردگی ماهی های کوچولو هرازچندگاهی جشن هایی برپا میکردند.چرا که ماهی کوچولوهای

شاد خوشمزه تر از ماهی های افسرده هستند.طبیعی است در این اتاقک ها مدرسه هایی نیز وجود

دارد.در این مدرسه ها چگونگی شنا کردن در حلقوم کوسه ماهی ها به ماهی ها کوچولو آموزش

داده میشود.پس از آموختن این نکته مسئله ی مهم آموزش تعالیم اخلاقی به ماهی کوچولو ها بود.

آنها باید می آموختند که مهمترین و زیباترین لحظه برای یک ماهی کوچک لحظه ی قربانی شدن است.

همه ی ماهی های کوچک باید به کوسه ماهی ها ایمان و اعتماد راسخ داشته باشند.به خصوص وقتی

وعده میدهند که آینده ای زیبا و درخشان برایشان مهیا میکنند.به ماهی های کوچولو تعلیم داده میشود که

چنین آینده ای فقط با اطاعت و فرمانبرداری تضمین میشود و از هر گرایش پستی چه ماتریالیستی

و چه مارکسیستی و حتی تمایلات خودخواهانه پرهیز کنند و اگر یکی از آنها چنین افکاری از خود بروز

داد سریع به کوسه ماهی ها اطلاع داده شود.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند طبیعی بود که جنگ راه

می انداختند تا اتاقک ها و ماهی کوچولوهای کوسه ماهی های دیگر را به تصرف درآورند.در این جنگ

ماهی کوچولوها برایشان میجنگیدند و می آموختند که بین آنها و ماهی کوچولوهای دیگر کوسه ها تفاوت

وجود دارد.ماهی کوچولو ها میخواستند به آنها خبر دهند که هرچند به ظاهر لالند اما به زبان های مختلف

سکوت میکنند و به همین دلیل امکان ندارد زبان همدیگر را بفهمند.هرماهی کوچولویی که در جنگ شماری از

ماهی کوچولوی های دشمن را که به زبان دیگری ساکت بودند میکشت نشان کوچکی از خزه ی دریایی به

سینه اش سنجاق میکردند و به او لقب قهرمان میدادند.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند طبیعی بود که در

بینشان هنر نیز وجود داشت.تصاویری می آفریدند که در انها دندان های کوسه ها در رنگ های بسیار زیبا

و حلقوم هایشان به عنوان باغ هایی رویایی تصویر میگردید که در آنجا میشد کاملا خوش گذراند.نمایش -

های ته دریا نشان میدادند که چگونه ماهی های کوچولوی شجاع شادمانه در حلقوم کوسه ها شنا میکنند

و موسیقی آنقدر زیبا بود که سیلی از ماهی های کوچولو با طنین آن و غرق در خیالات و رویاهای خوش

به درون حلقوم کوسه ها روانه میشدند.اگر کوسه ماهی ها انسان بودند قطعا مذهب نیز در بین آنها رواج

داشت.آنها یاد میگرفتند که زندگی ماهی های کوچک تازه در شکم کوسه ها آغاز میشود.در ضمن وقتی

کوسه ماهی ها انسان میشوند موضوع یکسان بودن همه ی ماهی کوچولوها آنچنان که امروز است در بین

آنها تمام میشود.بعضی از آنها به مقام هایی میرسند ودر مرتبه ایی بالاتراز سایرین قرار میگیرند.ماهی های

بزرگتر که مقامی دارند برای برقراری نظم در بین ماهی های کوچک تر میکوشندو آموزگار و پلیس و

مهندس در ساختن اتاقک یا چیزهای دیگر می شوند.و خلاصه اینکه فقط در صورتی ذر زیر دریا فرهنگ

به وجود می آید که کوسه ماهی ها انسان باشند!


برتولت برشت

۶ نظر:

فرشاد گفت...

سلام چه داستان پر معني .ما جماعت هميشه بازيچه دست سياستمدارائييم.نمونش تظاهرات اخير

وهومن گفت...

با درود
داستان جالبی بود این کوسه ها هم عجب موجودات جالبی هستند مخصوصا کوسه ای که به جای شنا کردن راه هم برود و چه عمر طولانی دارند.
می گویند:
در سرزمین گربه روباه رییس بود
و درخت کهنسالی راکه می پرستیدند شاخه راستش خشکیده بود و بر سرش لانه کلاغ
بیابانش کوسه هم داشت
وسگانی که به تکه نانی دم تکان می دادند
و گرگ هایی که به اشاره ای خون می ریختند
و گوسفندانی که بع بع میکردند.
و مردمش چون ماهیان در کویر فریاد خاموش لب می زدند.

سنا گفت...

خیلی جالب بود,یعنی کوسه ها دفتر بسیج نمی سازن؟؟؟؟؟؟

امیرفرهاد گفت...

داستان پر معنی ئی بود . . .
شاید اگر کوسه ماهی ها آدم بشن ( مثل همین موجودی که ما ها به نام آدم می شناسیمش ) می گردن تا یه دلیل و بهونه برای هر کدوم از کار هاشون ردیف کنن و توجیهی ( آدم پسند ) پیدا کنن .

بادبادکباز گفت...

سلام
1)آره متاسفانه این کاسه های داغتر از آش چند هزار ساله خون مردم رو تو شیشه کردن.
2)اگرچه برشت همه رو تو این داستان با یه چوب حسابی زده ولی کلیتش زیبا و منشا فکره.

سياوش گفت...

همان بهتر که انسان نباشند.

بهرحال برشت را دوست دارم ...