۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

یک روز سگِ دانایی از کنارِ یک دسته گربه می‌گذشت.

وقتی نزدیک شد و دید که گربه‌ها سخت با خود سرگرم‌اند

و اعتنایی به او ندارند، ایستاد. آنگاه از میانِ آن دسته یک

گربه ی درشت و عبوس پیش آمد و گفت: «ای برادران دعا کنید؛

هرگاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و باز هم دعا کردید و

کردید، آنگاه یقین بدانید که بارانِ موش خواهد آمد.»

سگ چون این را شنید در دلِ خود خندید و از آن‌ها

روبرگرداند و گفت: «ای گربه‌های کورِ ابله، مگر ننوشته‌اند

و مگر من و پدرانم ندانسته‌ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان

و عبادت می‌بارد موش نیست بلکه استخوان است!»

((جبران خلیل جبران))


پ.ن)دیروز که این عکس ها رو می دیدم فکر میکردم چه قدر

خوب بود اگه همه ی اونایی که اسم خودشون رو ایرانی میذارن

یه سرسوزن مثل فردوسی غیرت داشتن.دارایی اش را بر باد داد

اما در مقابل سلطان محمودسر خم نکرد.ایرانی بودنش رو

نفروخت!

۱۰ نظر:

ملیکا گفت...

سلام!
بالاخره اول!!
به زعم بعضیه ما هنوز برده ی سوسمارخورانیم.
من نمیدونم اون افراد چطور ادعای هنرمند میذارن! واقعا چطور می تونن انقدر وقیحانه جلوی ارزش "هنر برای هنر" بایستند؟ نه اینها هنر نیستند، هرچقدر هم که دوست دارن ادعا کنن!

ملیکا گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
شیما گفت...

مثل همیشه مطالبی که انتخاب می کنی قشنگ هستن عزیزم :*:*

واقعا عکسا رو که دیدم دلم سوخت. چی رو باید درست کنیم؟؟؟ دورو زیاد هست عزیزم. راستی جریان فردوسی رو اگه شب آن شدی واسم بگو. :)

گلي گفت...

مهسا من گوشه هايي از اين افتضاح رو ديدم، حميد لولايي چنان چسبيده بود به گردنِ(مقام ِ معظم ِ توهم) كه انگار با چسب چسبوندنش!
و خودشيرين هاي ديگه اي مثل احمد نجفي و شريفي نيا...
اما بين اين جمعيت بودن كساني كه نفرتشون رو نشون دادن و حتي زير لبي بد و بيراه مي گفتن و با خشم به اين صحنه ها نگاه مي كردن...
(البته منم موافقم كه بهتر بود اصلا شركت نمي كردن )

گلي گفت...

با اجازه لينكت كردم مهسا جان.

بادبادکباز گفت...

سلام
لابد ما هم مطمئنیم که در صورت دعا رحمت نازل میشه!
...موضوع تامل انگیزیه ولی من فکر میکنم خدا هست.یعنی دستکم امیدوارم که باشه!

درباره ی عکسا چه گویم که ناگفتنم بهترست.
خوشا بحال خودم که نه چو خر به زیر بارم نه غلام شهریارم!

حوریا گفت...

چی میشه گفت!
فقط میشه متاسف شد......

بادبادکباز گفت...

درباره نظرت و محمد مجاهد جوابی دادم.
مراجعه کن

کاوه گفت...

ممنون از تمام نوشته های قشنگت

گلي گفت...

الهي بتركه هرچي آدم خودشيرينه!

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

یک روز سگِ دانایی از کنارِ یک دسته گربه می‌گذشت.

وقتی نزدیک شد و دید که گربه‌ها سخت با خود سرگرم‌اند

و اعتنایی به او ندارند، ایستاد. آنگاه از میانِ آن دسته یک

گربه ی درشت و عبوس پیش آمد و گفت: «ای برادران دعا کنید؛

هرگاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و باز هم دعا کردید و

کردید، آنگاه یقین بدانید که بارانِ موش خواهد آمد.»

سگ چون این را شنید در دلِ خود خندید و از آن‌ها

روبرگرداند و گفت: «ای گربه‌های کورِ ابله، مگر ننوشته‌اند

و مگر من و پدرانم ندانسته‌ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان

و عبادت می‌بارد موش نیست بلکه استخوان است!»

((جبران خلیل جبران))


پ.ن)دیروز که این عکس ها رو می دیدم فکر میکردم چه قدر

خوب بود اگه همه ی اونایی که اسم خودشون رو ایرانی میذارن

یه سرسوزن مثل فردوسی غیرت داشتن.دارایی اش را بر باد داد

اما در مقابل سلطان محمودسر خم نکرد.ایرانی بودنش رو

نفروخت!

۱۰ نظر:

ملیکا گفت...

سلام!
بالاخره اول!!
به زعم بعضیه ما هنوز برده ی سوسمارخورانیم.
من نمیدونم اون افراد چطور ادعای هنرمند میذارن! واقعا چطور می تونن انقدر وقیحانه جلوی ارزش "هنر برای هنر" بایستند؟ نه اینها هنر نیستند، هرچقدر هم که دوست دارن ادعا کنن!

ملیکا گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
شیما گفت...

مثل همیشه مطالبی که انتخاب می کنی قشنگ هستن عزیزم :*:*

واقعا عکسا رو که دیدم دلم سوخت. چی رو باید درست کنیم؟؟؟ دورو زیاد هست عزیزم. راستی جریان فردوسی رو اگه شب آن شدی واسم بگو. :)

گلي گفت...

مهسا من گوشه هايي از اين افتضاح رو ديدم، حميد لولايي چنان چسبيده بود به گردنِ(مقام ِ معظم ِ توهم) كه انگار با چسب چسبوندنش!
و خودشيرين هاي ديگه اي مثل احمد نجفي و شريفي نيا...
اما بين اين جمعيت بودن كساني كه نفرتشون رو نشون دادن و حتي زير لبي بد و بيراه مي گفتن و با خشم به اين صحنه ها نگاه مي كردن...
(البته منم موافقم كه بهتر بود اصلا شركت نمي كردن )

گلي گفت...

با اجازه لينكت كردم مهسا جان.

بادبادکباز گفت...

سلام
لابد ما هم مطمئنیم که در صورت دعا رحمت نازل میشه!
...موضوع تامل انگیزیه ولی من فکر میکنم خدا هست.یعنی دستکم امیدوارم که باشه!

درباره ی عکسا چه گویم که ناگفتنم بهترست.
خوشا بحال خودم که نه چو خر به زیر بارم نه غلام شهریارم!

حوریا گفت...

چی میشه گفت!
فقط میشه متاسف شد......

بادبادکباز گفت...

درباره نظرت و محمد مجاهد جوابی دادم.
مراجعه کن

کاوه گفت...

ممنون از تمام نوشته های قشنگت

گلي گفت...

الهي بتركه هرچي آدم خودشيرينه!